به گزارش مشرق، حجتالاسلام سيدمحسن ذوالفقاري در گفتوگو با فارس اظهار داشت: يکي از دوستانم موج گرفته جنگ است و هر وقت به خانهاش ميروم، گريه ميکنم؛ چند وقت پيش هم يکي از دوستانم که در بيمارستان رواني بستري است به من پيامک داد که «به ياد ما روانيهاي جنگ هم باشيد».
وي ادامه داد: دختر يکي از رفقايم به من ميگويد «عمو! بابام که ناراحت ميشه من موهايم را جلوي دستش ميگذارم و ميگويم موهاي من را بکش، مامان ديگه طاقت نداره»و اينها تازه بخش کوچکي از دردهاي جانبازان روان و اعصاب است.
اين رزمنده و جانباز دفاع مقدس گفت: اگر يک نفر سرطان داشته باشد به او ميگويي صبر کن؛ ولي به بيماران عصبي چگونه ميخواهي بگويي صبر داشته باش؛ هر چه هم که ميگذرد، حالشان بدتر ميشود اما در شرايطي که هنوز با چنين واقعياتي روبرو هستيم، اما فيلمهايمان رنگ و بوي کليشه و تمسخر به خود ميگيرد.
حجتالاسلام ذوالفقاري اظهار داشت: گاهي برخي از فيلمهاي دفاع مقدس را که ميبينم، خندهام ميگيرد؛ از بس که در آن غلو شده و عراقيها را هميشه انسانهاي ترسو و بزدل نشان ميدهد؛ من نميدانم مردم چگونه ميخواهند باور کنند که رزمندگان کشورمان خيلي شجاع بودند.
وي افزود: در عمليات والفجر 4 روي تپهاي رفتم و ديدم که يک درجهدار عراقي پايش را با طناب به دوشکا بسته است که مبادا ترس بر او غالب شود و بخواهد فرار کند و رزمندههاي کم سن و سال ما با چنين دشمني جنگيدهاند.
اين جانباز دفاع مقدس ادامه داد: در گردان ما رزمنده 25 سال به بالا کم بود و همه نوجوان و زير 20 سال بودند؛ در حالي که در فيلمهاي دفاع مقدسي، عراقيها را نيروهاي ترسو و خنگي نشان ميدهند که وقتي داري خفهاش ميکني، تازه متوجه ميشود جريان چيست.
وي گفت: فيلمهاي جنگي يا اينطور است يا مانند اخراجيهاست که همهاش طنز و خنده است و يک نماز جماعت و يک نماز شب و گريه و سجده يک ساعته در آن نيست.
اين رزمنده دفاع مقدس افزود: بچههايي را سراغ دارم که دو ساعت در سجده گريه ميکردند و وقتي بلند ميشدند، زير سجادهشان گِل شده بود؛ يکي از اين کارهاي معنوي را در اخراجيها نميبينيد؛ هميشه کارهاي تک بعدي ساختهايم و من فيلمي نديدهام که به همه ابعاد جنگ بپردازد.
حجتالاسلام ذوالفقاري ادامه داد: وقتي فيلم مرحوم سيفالله داد که درباره فلسطين ساخته بود را ديدم، به او گفتم «من اگر 50 تا سخنراني درباره فلسطين انجام ميدادم، تأثيرش به اندازه فيلم شما نبود».
يک رزمنده دفاع مقدس گفت: در عمليات والفجر 4 ديدم يک درجهدار عراقي پايش را با طناب به دوشکا بسته است که مبادا نفسش بر او غالب شود و بخواهد فرار کند؛ رزمندههاي کم سن و سال ما با چنين دشمني جنگيدهاند.